میگن وقتی کسی زودتر میره پیشواز ماه رمضان و از چند روز قبل روزه میگیره؛ فرشته ها همگی باهم ندا می دهند: "چطوری خودشیرین؟ "
حالا ماه رمضان باید تبریک بگیم یا تسلیت؟:/
میگن وقتی کسی زودتر میره پیشواز ماه رمضان و از چند روز قبل روزه میگیره؛ فرشته ها همگی باهم ندا می دهند: "چطوری خودشیرین؟ "
حالا ماه رمضان باید تبریک بگیم یا تسلیت؟:/
داشتم تو خیابان با سرعت 70 میرفتم که یدفعه راننده ماشین جلویی در باز کرد و تا کمر خم شد و یه نگاه دو سه ثانیه ای به چرخ عقب انداخت و بعد به راهش ادامه داد:/
الانم که بهش فکر می کنم تپش قلب می گیرم:|
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم،
نکند فرق به حالم ….
چه برانی، چه بخوانی،
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم،
نه تو آنی که برانی…
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم،
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی،
در اگر باز نگردد،
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی…
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی…
"خواجه عبدالله انصاری"
متاسفانه یکی از فامیل ها فوت کردن و حتما باید می رفتیم روستا برای مراسم تدفین!
همون اول حرکت خط و نشون کشیدم که تو مراسم شرکت کردیم همون عصر هوا روشن بود برگردیم چون نمی خواستم شب موندگار بشم تو اون روستا؛ البته تا 10 سال قبل اینجوری نبودم و همش لحظه شماری می کردم کی تعطیلات عید میاد بزنیم و بریم همین روستا و همین خونه!
یعنی جز این خونه و این روستا من جای دیگه نمی رفتم ولی حالا متنفر ترینم...
این تنفر بزارید روی حساب دعواهای خانوادگی که البته می گن تمام شده ولی در عمل نشده؛ هر چند من اون موقع کم سن بودم و شاید بگن ربطی به من نداشت ولی من اونجا بودم و اون رفتار واقعی آدم هارو دیدم و نمیشه که فراموش کنم....
امروز دومین سالی هست که از پیش ما رفتی...
من سال به سال میشمارم ولی مامان وقتی زیر لب با عکست حرف میزنه با اینکه هیچ سوادی نداره ولی حتی حساب روزهارو هم دقیق داره...
اینجا همه دلتنگت هستن...
کاش بودی و می دیدی خواهر زاده نو رسیده حالا چه گل پسری شده...
برای عقد خواهرزاده ات اداره ات بهت مرخصی نداد و همش حساب می کردی عروسی اش کی هست که بتونی برسونی خودتو اما به عروسی اش نرسیدی ولی همه یادت بودن؛ شاید به عدد یه نفر کم بود ولی دل همه پیش اون یه نفر بود...
خیلی بیشتر از این ها می تونم بنویسم ولی چشمام پر اشک نمیذاره صفحه درست ببینم...
قایی زنگ زد پیگیر کارهای خواهرش که چرا ما با هم آمدیم ثبت نام ولی کلاس من شروع شده و خواهرم نه!
هرچی گشتیم ولی اسم خواهرش نبود تو ثبت نامی ها و اونم هی زنگ میزد و شاکی که من ثبت نام کردم و پول دادم یعنی چی پروندم نیست!؟
بعد یک ساعت فهمیدیم که اینا باهم ثبت نام نکردن و خواهرش یه روز بعد این آقا ثبت نام کرده!
دوما خواهر اشتباهی رفته یه آموزشگاه دیگه ثبت نام کرده ولی فکر می کرده آمده با داداشش
1. طرف آمد ثبت نام کرد اسم باباش اعظم بود
2. یه خانوم آمد ثبت نام گفت من بیسوادم( امتحان بیسوادی شفاهی می گیرن) , مدارک ثبت نام دادیم بهش یه نگاه انداخت به برگه زیر لب شروع کرد به خوندن, 6 قطعه عکس...
گفتیم مگه بیسواد نبودی شما؟! میگه نه سوادم کمه!
# میگم من اینارو اینجا می نویسم غیبت یا افشا اطلاعات شخصی ملت که حساب نمیشه؟! چون من که اسم نمیارم از کسی!
اوایل دانشگاه که این ربات های حرف ناشناس تو تلگرام خیلی داغ تر بود و همه داشتن, من رفتم خودم یه ربات درست کردم و یه پیغام اولش بود که می گفت این ربات ناشناسه!
در حالی که ناشناس نبود و من این طرف کامل میدیدم کیه؟!
بعدش رفتم استوری کردم که بیایید پیام بدین!
می خواستم از اتفاقاتی بعدش هم بنویسم ولی بیخیال, فقط بگم بدترین شوخی بود که انجام دادم:/
بدترین شوخی شما چی بوده؟!
به مناسبت 12 اسفند و نبود مناسبت گفتم یه پست بزارم البته نه از خودم بلکه از بابام!
در مورد بابام بگم که تو شهربانی خدمت می کرد حدود سال های 70 و تبدیل شدن به نیروی انتظامی بازخرید شد و از خدمت آمد بیرون و زد تو کار آزاد بعد هم یه مغازه داشتیم و آخرش هم به خاطر بیمه روی تاکسی کار می کرد و الان هم از همون بیمه حقوق بازنشستگی میگیره!
نظر شما چیه؟
رای میدین به این دولت؟
من چندتا از اینارو مثل گالونی, برونکا و دانی نمیشناختم!
شما چی؟ شناختین همه رو؟!