۱۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

به روی نا امیدی در بسته باز کردن

همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن


« علامه شیخ بهایی »



  • چهارشنبه ۷ دی ۱۴۰۱

سر چه می نهی بهر نماز؟!

گیریم هزار مصحف از بر داری

با آن چه کنی که نفس کافر داری


سر را به زمین چه می نهی بهر نماز

آنرا به زمین بنه در سر داری

 

•| ابوسعید ابولخیر |•


چه خبر رفقا؟ نماز و روز ها قبول:)

  • پنجشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۱

فرق ما چیه؟!


اگر نبود تیغ من که تیز تر است

کجا ز طفل یمن طفل من عزیزتر است؟!



پ.ن: حماسه خرمشهر با دستان خالی کجا، شکست های چند ساعته ارتش های مدرن کجا...

جنگ مرد می خواهد نه جنگجو...!

  • شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۰

عالم رندی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی



فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی


•| حضرت حافظ |•

  • يكشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰

بهترین مکالمه:)

" سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو "

ای بی بصر، من میروم؟ او می کشد قلاب را ...!


#سعدی

  • جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰

چه نیکو تر از مرگ در کار زار


ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست ِ منست


هنر نزد ایرانیان است و بس

ندادند شیر ژیان را بکس


همه یکدلانند یزدان شناس

به نیکی ندارند از بد هراس


چنین گفت موبد که مرد بنام

به از زنده دشمن بر او شاد کام


اگر کُشت خواهد تو را روزگار

چه نیکو تر از مرگ در کار زار


همه روی یکسر بجنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم


چو ایران نباشد تن من مباد

بدین بوم و بر زنده یک تن مباد


اگر سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم


دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

  • جمعه ۳۰ مهر ۱۴۰۰

همه جا غیر خدا یار ندیدند


مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند


  • جمعه ۹ مهر ۱۴۰۰

آنجا که خدا هست و علی(ع) نیست...

عیدتون مبارک:)))


  • چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰

صبح رجعت



«هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانی ست

از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانی ست»


مردان حق همپای او در جبهه‌ها ماندند

بدخواه او، تسلیم خواهش‌های شیطانی ست


در وقت میدان، او: اشداء علی الکفار

بادوستان، تفسیری از آیات رحمانی ست


شرح نگاهش با یلان کارزار قدس

توصیف او سنگینی اشعار خاقانی ست


در صبح رجعت خوب می‌دانم که او هم هست

در لشکری که جمع ایرانی و افغانی ست


در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد

راحت بگویم؛ آنچه می‌دانم و می‌دانی ست



  • جمعه ۱۱ تیر ۱۴۰۰

عاشقان با مرگ زنده تر خواهند شد

سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی

 

سینه‌ها با سوختن، ارزنده‌تر خواهند شد
شمع ها در عمق شب، تابنده‌تر خواهند شد

امتیاز ماست‌‌ مُردن! می‌کُشند و غافلند
دم به دم با مرگِ ما بازنده‌تر خواهند شد

سنگ اگر هم صحبت آیینه‌های ما شود
ما زبان‌هامان از این بُرّنده‌تر خواهند شد

چون‌جواب صخره تکراریست، پرسش‌های موج
بعد از این از صخره‌ها کوبنده‌تر خواهند شد

چشم‌هایی که پی میراث ما افتاده‌اند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!

اهل دنیا را خیال مرگ حتی می‌کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده‌تر خواهند شد

ای شهادت دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفه ها، تزیین شده، زیبنده‌تر خواهند شد

رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکیست
«بی‌تفاوت‌ها» فقط شرمنده‌تر خواهند شد!

 

 

محمدحسین ملکیان

 

  • جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰