در ماشین باز کردم نشستم سمت شاگرد می بینم راننده نیست!
هیچی دیگه پیاده شدم ماشین دور زدم و نشستم پشت فرمون:)
خوب شد کسی نبود گیج بازی امروز ببینه وگرنه رسوا می شدم:))
این بده :)))
همینکه منتظر نشدم راننده بیاد حرکت کنیم خودش نعمتی بود:)
نهههههههه :))))))
وقتی غمگینه که یه مقدار اولش اطراف نگاه کردم که راننده کجاست ؟ :))
احتمالا به راننده شخصی خیلی عادت داری🤣
احتمالا به راننده شخصی داشتن خیلی عادت داری🤣
از این به بعد کلا باید عقب ماشین بشینم :)
من یه بار از ماشین رفیقم پیاده شدم رفتم جایی اومدم نشستم تو ماشین جلویی که شبیهش بود :))
راننده گفت جان گفتم اوه شرمنده :))
راننده گفت جان گفتم اوه شرمنده :))
یه اشنای ما از شیرینی فروشی امد بیرون ماشین اشتباه سوار شد بعد یه خانم تو ماشین بوده جیغ زده این فرار کرده و جعبه شیرینی جا گذاشته:)
خوشحال شدم :))))
فکر کردم فقط من اینطوری شدم
فکر کردم فقط من اینطوری شدم
بیا تیم بشیم بگردیم دنبال بقیه:)
نمی‌تونین تصور کنین که چه‌قدر خندیدم سرش، خدایا...
جز این نبود انتظار من:))
نمی دونم این بار چندمه که وبلاگتون رو باز میکنم این پست رو میخوندم از خنده فکم درد میگیره و میرم :))
اینکه اینجور کامنت هارو می بینم یه دنیا خوشحال میشم:)
این خیلی خوب بود😂
تا حالا اینقدر بازخورد خوب از پست هام نگرفتم که از این خاطره گرفتم!
سمت و سوق پستاتون رو به سمت بازخورد بقیه راه بدین :دی
این خوبه:)
پای ثابت ها
- شعر (۱۳)
- چالش (۸)
- یادداشت ها (۱۱)
- برشی از کتاب (۵)
- مجازی (۱۱)
رازی کـه بر غیر نـگـفتـیـم و نگـوییـم
با دوست بگوییم که او محرم راز است