من تو تمام زندگیم از دختر بازی حتی در حد یه تیکه ساده انداختن مبرا هستم؛ یا کافه و قلیون و... ولی یه جور کارهای دیگه  زیاد  انجام دادم یه چیز مثل آتش زدن اون درخت ها که یبار گفتم و نزدیک بود یه بانک و مغازه بسوزه!

من یبار حرف از رپ و اینجور چیزها زدم ولی تصوری که تو وبلاگ از من شکل گرفته بود باعث شگفتی همگان شد که گفتن نمیدونستیم اهل این چیزها هم هستی... حالا نمیدونم با این پست ها چه تصوری از من شکل می گیره تو ذهنتون ولی نیت کردم چندتا از کارهام بنویسم!

 

تو دوران دبیرستان یه رفیق صمیمی داشتم که اتفاقا ترک بود و خیلی بچه گلی بود!

موقع میان ترم چند تا امتحان که گرفتن این نمراتش خوب شد فهمیدم این یه کلکی زده چون ما رفیق درس خون نداریم! اصلا خر خونی مایه ننگه!

ازش پرسیدم داستان چیه و آخرش فهمیدم این چون رابطه اش با ناظم خوبه باهاش ساخته و سوالات خریده!(همون ناظمی که کل مدرسه ازش میترسیدن) 

گفتم منم شریک! گفت اون سوالات فقط به من میده اگه بهت بگم خراب میشه!

گفتم تو پول برای همه درس ها نداری بیا منم شریک کن هنوز ترم دوم هم هست نمیتونی اونقدر پول جور کنی!

حدود 7-8 سال قبل بود برای هر درس حدود 300 میدادیم! خیلی پول بود واسمون!

خلاصه ناظم منم میشناخت و چون دید پول نداریم قبول کرد شریکی بدیم پول رو ولی تخفیف نداد 

رسیدیم به امتحان جانسوز و جان گداز ریاضی و آمد عین تخم مرغ با ما رفتار کرد 

سبک کار ناظم اینجوری بود که وقتی معلم برگه سوالات میداد بهش که بره کپی بگیره ایشون یه کپی هم واسه ما می گرفت!

ولی موقع امتحان ریاضی گفت معلم سوالات خودش کپی میگیره و شروع کرد به اذیت کردن و فهمیدیم قضیه پول هست و قیمت رفته بالا ...!

حدود 100 دیگه گذاشتیم روش و تو دلار 3500 رفتیم 400 تومن پول کم زبون دادیم بهش 

یادمه رفتیم تو حیاط مدرسه و رفیقم پاکت پول که با بدبختی جمع کرده بودیم و شده بود یه پاکت گنده پر از 1000 تومنی پاره کرد به زور تو آستینش و موقع دست دادن به ناظم اون دست دیگش کرد تو آستینش و پاکت در آورد زد زیر بغل ناظم !

عجب نمایی داشت اون لحظه ....

 

خلاصه با مکافات سوالات رسید دستمون ولی چندتا امتحان دیگه مونده بود و ماهم دیگه وقتی می تونستیم بخریم چرا بخونیم؟

اما مگه پولی مونده بود؟

یه رفیق دیگه داشتیم که یادمه کلیه هاش مشکل داشت و باعث میشد کف دستش همیشه عرق کنه! کلا بهش دست نمیدایم همیشه دستش خیس بود و قرمز و خیلی هم امید داشت سربازی به خاطر مشکلش معاف بشه

بیماری عجیبی بود؛ موقع امتحاناتش از استرس کلا برگه امتحان آب کش میکرد و دهن معلم هارو سرویس میکرد:)

آقا همین رفیقمون بو برده بود ما چیکار می کنیم و مارو کشت که فقط ریاضی کمکش کنیم و ما هم پولمون آخراش بود و مجبور شدیم تن به خریتی عظیم بدیم 

 از جهتی هم اگه همکاری نمیکردیم همه رو خبر میکرد نمیتونستیم قیمت بالا بگیم  و آخرش سوالات 50 تومن فروختیم بهش 

بازم پول کم داشتیم 

اما یه فکر ناب به ذهنمون رسید چندتا از سوالات اندازه 6-7 نمره بفروشیم به بچه ها اینجوری هم اونها قبول میشن هم کسی شک نمیکنه چون نمرات کلاس 10-11 بالاتر نمیشد!

اما هر کار کردیم کسی بهمون اعتماد نکرد یا گفتن پول ندارن و نسیه و....  و نشد که سوالات بفروشیم و نقشه منتفی شد

بقیه امتحانات رو هم  به هر مکافاتی شد گذروندیم و رسیدیم به لحظه اعلام نمرات 

من و رفیقم حدود 17 شدیم چون دیگه زیادتر از اون واقعا ضایع بود و اینم بگم سطح ما تو کلاس نزدیک متوسط بود

 اما نمرات بقیه کلاس از دم 19 و 20 شده بود !

بعدا فهمیدیم اون رفیقمون سوالات به همه نفری 60-70 فروخته واسه همین کسی از ما نمیخرید!

 

چشمتون روز بد نبینه؛ بعد اعلام نمرات مدرسه ترکید و معلوم شد سوالات لو رفته و خیلی هم طول نکشید که فهمیدن از طرف ناظم بوده و ما دو نفر هم دست داشتیم چون فقط ما بودیم که نمره کم گرفتیم و فهمیدن واسه تقیه بوده 

اولش خواستن امتحان مجدد بگیرن ولی آخرش همون نمرات بالا پایین کردن و ثبت کردن!

 

 

اما ترم دوم که رسید ما پول داشتیم ولی اعتبار نه! واسه همین ناظم تف کف دستمون ننداخت چه برسه سوال بده بهمون؛ کل این مطلب نوشتم تا برسیم به همین پند اخلاقی!