ساعت 8 شب گوشیم زنگ خورد و دیدم نوشته "شماره خصوصی" یکم به ذهنم فشار آوردم که چیکار کردم که از شرکت کیسه گونی گستر باید باهام تماس بگیرن جوابی به ذهنم نرسید و تلفن جواب دادم گفتن از گزینش تماس میگیرن و هم دانشگاهی شما میخواد بره امریه و میخواهیم بیاییم ببینیمتون و در موردش تحقیق کنیم!
تو دلم گفتم شما هم خفن شدین با شماره خصوصی زنگ میزنید ؛ آدرس دادم و یه ساعت بعد آمدن در خونه
سئوال و جواب ها شروع شد؛ مثل همه گزینشی هایی که تا الان دیدم خیلی گرم برخورد کرد تا هرچی داری بریزی بیرون
جالب بود طرف خودش حرف تو دهن من میذاشت!
میگه تو بسیج فعالیتش چطور بود؟ گفتم آدم متعهدی بود!
گفت پس شما میگی آدم متعهد و ولایت مدار و مسئولیت پذیری بود
تو دلم گفتم والا من اینارو نگفتم ولی شما بنویس
چند بار دیگه هم همینجور به جمله من اضافه کرد و نوشت
جدا از این ها خب این رفیقمو میشناسم, بچه گلی هست
پرسید سیگار میکشه؟
+ نه
- رابطه نامتعارف داشته؟
+ نه
- بد دهنی دیدی ازش؟
+ نه
- با انقلاب زاویه داره؟
+ نه
....
همینجور که سئوال میپرسید با خودم فکر میکردم این رفیق ما هم عجب پیغمبریه و ما قدرش ندونستیم؛ اصلا یه ذره خلاف تو وجودش نیست
رازی کـه بر غیر نـگـفتـیـم و نگـوییـم
با دوست بگوییم که او محرم راز است